پشت ِ پرچین ِ بی نامی



اشهدُ اَنَّ نفسُ النبیَ صــــراط المستقیم.

و اشهد اَنَّ .

قصه ی حَبلُ المتین و اصل آیین و فرع دین ، عشق ِ بارگاه ماله کفواً اَحد باشد.

 

پی نوشت: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکَاذِبِینَ (آل عمران / 61)

 


سال 23 هجری

جلسه ای با حضور شش نفر از بزرگان و یک سوال از آبروی خدا.

آیا به روش سه نفر پیشین و این کتاب عمل میکنی؟

سکوتی کوتاه به اندازه یک پلک زدن و نگاه به آسمان و عبور از همه ی رنگهای دروغین

.

.

.

.

.

.

گاهی لحظه ها و خالق آن بوی ابدیت میدهند

 

پی نوشت: آهای نیچه ، تاریخ خوندی اما کور بودی و خدا را روی زمین ندیدی! 

خدا هیچ وقت نمیمیره حتی اگر فرقش شکافته باشه.

 

اعتراف: قدیم ترا ، اون وقتا که کمی آدم تر بودم  ، فکر میکردم اگر من هم در موقعیتهای مشابه سال 23 هجری قرار بگیرم خیلی راحت میتونم چشمامو از چیزی که میخواد با دروغ  نتیجه بشه ببندم و از لبه تاریکی بگذرم. راحت بگذرم.

نمیدونم ، شاید اون روزا که کوچه دلم گاهی بوی باران میداد میتونستم اما

اما روزگار گذشت و گذشت در زمانی نه چندان دور ، من ِ پر ادعای ِ هیچ را گذاشت در مرز انتخاب.

و من

لحظه ای درنگ و همه رنگ!

 

خدایا شکرت که همیشه موقعیتهای رو پیش میاری که بفهمم و بیشتر باور کنم باور همیشگیم رو ------> کلیک 

 


تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْکانُ الْهُدی، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقی وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَِْ الْوُثْقی

پی نوشت: رمضان برای تو فرخنده شد که رستگارترین خلق خدا شدی از ازل تا به ابد. 

                                                       و برای ما ، بعد از تو حتی قدر هم مبارک نیستـــــ.


دهم اردیبهشت / ساعت هشت و نیم غروب

 بیمارستان قدس اراک /

چهل روز از بهار میرفت.

زنی آبستن درد است و حامل یک جهان در شکم

و منتظر.

برای ارتقا به مقام مادری.

اندکی بعد.

 زن آرام شد و صدای کودکی ضعیف حرمت سکوت را به بازی گرفت

یاد ندارم گریه اش از سر حسرت حضور بود یا شوق طلوع

نمیدانم!

اما 35 سال بعد از آن روز بزرگترین امیدم ، حس ِ سایه ی توست خدای خوبم

 من که نبودم و خواست ِ  بودنم نبود.

هر چه هست لطف توست. خدایی ِ توست. 

همه ی خوبیها از تو و هر چه نادرست و کژ از من

از نادانی و جهلم ، از هواپرستی و سستیم ،  از اینکه نباید این باشم و هستم.

خدایا ، نه اینکه در سایه ی حکمت و مصلحت تو بخواهد جغد ناامیدی بر بام خاطرم پرکشد ، 

نه هرگز. 

با این همه سرافکنده از محضرت طلب بخش میکنم که چنین میگویم!

اما تا اینم که هستم 

                                        تولدم مبارک نیست 

 


مهربانترینم .

قلبم که دریا نیست!

نیم کاسه ای آب .

و این همه انتظار

از خودم و تو از من.

بالایی گفت انصاف نیست!

میانه ی چپ گفت: هیسسسس! محکمه اینجاست.

فرشته ای گفت: "هیچ وقت نمیگم: چرا! چرا ندارد. تو این دنیا ، با یه دردایی فقط باید مدارا کرد".

اما

نه درد نبودن و نرسیدن

نه درد نداشتن و دوست داشتن

نه درد ِ کشیدن و غربت!

اینها که دردی نیست! شاید قلقلک

درد ، درد ِ "ای کاش" است.

درد چشم انتظاری. و معجون دور بودن  و رخت شور خانه ای در دل.

و از همه مهمتر

که تو خدا باشی و و این همه ابصر و اسمع و ارحم و  .

و من این همه جهول و خاکستری.

 

پی نوشت: شب شعر ِ نامهای قشنگ تو ، در قلب خاکستری من مثل آسمان کویر و شهر کوران.

پی نوشت: امتحان کردم ببینم "سنگ" می فهمد تورا ---- از تو گفتم با "دلــ" ـم ، کوتاه امد ، گریه کرد.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شهید مطهری مهریز **گروه دوچرخه سواری هم رکاب قزوین*09380338496* پربیننده ترین اخبار 24 ساعت گذشته درهَم بَرهَم سایت رسمی خواننده پاپ حسین احمدی آموزش کسب درآمد از اینترنت بدون سرمایه سریع پرداخت m.gh زیر گنبد کبود RadioAmiran